معنی شهرى در شاهرود

حل جدول

لغت نامه دهخدا

شاهرود

شاهرود. (اِخ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش شاهرود شهرستان هروآباد. دارای 19330 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ شاهرود است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

شاهرود. (اِخ) (بخش مرکزی) از دو دهستان بنام زیراستاق و طرود تشکیل شده. دهستان زیراستاق تا شعاع 30 هزارگزی شاهرود و دهستان طرود در حدود 150 هزارگزی جنوب باختری شاهرود قرار دارد و جمع قرای بخش 40 آبادی و سکنه ٔ آن در حدود 16500 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

شاهرود. (اِخ) (شهر) شهری کوچک است مرکز شهرستان شاهرود. سکنه ٔ آن در حدود 18000 تن. آب آن از قنات. محصول آن میوه و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

شاهرود. (اِخ) شهرستان... نام یکی از شهرستانهای استان دوم کشور و قسمت عمده ٔ این شهرستان را کویر تشکیل میدهد. آب آن از رودخانه ٔ تاش سرچشمه می گیرد که پس از متصل شدن بچندین رود کوهستانی دیگر در قسمت خاوری شهر شاهرود و از زیر پل گذشته بطرف دشت کویر میرود در قسمتهای علیا دارای آب است و قنات مهم شاهرود در طول آن احداث شده است و قسمتی از زه آب این رودخانه با آب قنات یکی میشود آب شهر شاهرود را تأمین مینماید. این شهرستان از چهار بخش به نام مرکزی قلعه نو. میامی. بیارجمندتشکیل شده است جمع قرا و قصبات شهرستان 168 آبادی وجمع سکنه به اضافه ٔ سکنه ٔ شهر شاهرود در حدود 89500تن است. محصول آن غلات و حبوبات و میوه و پنبه و تنباکو و انگور است. راه آهن طهران به خراسان از این شهرستان عبور میکند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

شاهرود. (اِخ) نام رودخانه ای که حکیم ابن احوص سغدی کرد به سال ست و ثلثمائه (306 هَ. ق.). (یادداشت مؤلف).

شاهرود. (اِخ) دهی از دهستان زروماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 490 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آن غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

شاهرود. (اِخ) دهی از دهستان نسر بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. دارای 49 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و بنشن و چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

شاهرود. (اِخ) نام یکی از بخشهای چهارگانه ٔ شهرستان هروآباد آذربایجان است. این بخش یکی از حاصلخیزترین بخش های شهرستان مزبور است و از دو دهستان تشکیل شده است: دهستان خوش رستم: 56 آبادی و 14759 تن سکنه و دهستان شاهرود 32 آبادی و 19332 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه های محلی. محصول آن غلات و برنج و پنبه و حبوبات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

شاهرود. (اِخ) دهی از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس. دارای 402 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات. محصول آن خرما و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

شاهرود. (اِخ) نام رودخانه ٔ بزرگی است که منبع آن ولایت طالقان قزوین باشد. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (سروری). رودی است که از دو شعبه ٔ طالقان و الموت پدید آید. شعبه ٔ طالقان از کوههای بلوک طالقان و شعبه ٔ الموت از ارتفاعات مغرب کندوان سرچشمه گیرد و در شیرکوه بهم پیوندند و سپس در منجیل پس از اتصال به رودخانه ٔ قزل اوزن تشکیل سپید رود دهند و بدریای خزر ریزند: از آنجا برفتیم رودی آب بود که آن را شاهرود میگفتند. بر کنار رود دیهی بود که خندان میگفتند و باج می ستاندند از جهت امیر ایران و او از ملوک دیلمستان بود. (سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 5).

شاهرود. (اِ مرکب) آب بزرگ. رود بزرگ. مطلق رود بزرگ. || نام سازی است که آن را شهرود نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). نام سازی است مانند نی که اکثر و اغلب رومیان دارند و در بزم و رزم بنوازند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (رشیدی). سازی مانند نی که رومیان نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج): ابلیس مر او [بونال پسر قابیل] را غره کرد و این خبرها او را اندر آموخت تا انگور بگرفت و شیره کرد و مر او را دست بازداشت تا تلخ شد پس بپالود و بقرابه و قنینه و صراحی اندر کرد و پیش نهاد و شاهرود و چنگ و آنچه بدین ماند همه بساخت. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). || تاری بود که بر سازهابندند و آن را شهرود نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری).تار بمی که در اکثر سازها بندند و آن در مقابل تار زیر است. (برهان قاطع). تار سیمی که در سازها بندند و آن را شهرود نیز خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج).

فرهنگ معین

شاهرود

رود بزرگ، نوعی ساز. [خوانش: (اِمر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

شاهرود

‎ رود بزرگ رودخانه بزرگ رودخانه عظیم، رود بزرگ ساز سیم بزرگ آلات موسیقی تار بمی که در اکثر سازها بندند مقابل نوعی ساز شهرود.

معادل ابجد

شهرى در شاهرود

1225

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری